۸ شهریور ۱۳۹۰

چرا بايد نوشت؟

بزرگي مي گه : اگر مي خواهي ببيني در كجاي دنيا قرار گرفته اي،بنويس..
از آن زماني كه هر روز مي نوشتم و نوشتن روزانه جزء لاينفك برنامه زندگيم بود،حدوداً يك سالي مي گذرد.مي نوشتم،از همه كس،همه چيز و همه جا.اما شرايط به سمتي رفت و فضايي را به وجود آورد كه ناگزير از نانوشتن شدم  و رهايش كردم.اما دنياي بزرگ اين روزها به من حداقل ثابت كرد كه مي شود همچنان بود و به سبكي ديگر در اين دنيا ماند.عرصه اي ديگر از محيط مجازي انتخابم شد و باز زهرا و نوشتن.البته به مراتب كمتر...شايد فقط حضور بهانه بود؛ كه همچنان بگويم " هستم".
زمان گذشت و باز " شرايط" كه به رسم زمانه اين روزهاي اين كشور هر روز رنگ و بويي جديد مي گيرد،من را مجبور به ترك عرصه اي كرد كه بي اندازه به آن خو گرفته بودم.در هر حال يا اين اقتضاي زمانه يا روحيه وخلق و خوي تنوع طلب شخصي من ،باعث شد كه در يك جا براي مدتي طولاني نمانم و علي ايهاالحال همچنان "هستم" و اين بار در اين "خانه".
وبلاگ نويسي دنياي خاص مخصوص به خودش  را دارد،رنگ و بوي دوست داشتني ،گرم ، آرام و فارع از هياهوي ساير محيط هاي مجازي ديگر.
قصه را طولاني نمي كنم.حال و هوا و رنگ و بوي وب نوشت من ،تا به حدي گوياي دغدغه من براي نوشتن است.بر اين اعتقادم كه در رزوگاري زندگي مي كنيم كه نمي توان به آن بي اعتنا بود و از كنار حوادث و اتفاقهايي كه بر اين كشور و مردم مي گذرد،گذشت؛ و امروز بعد از گذشت حدود يك سال از كنار گذاشتن نوشتن به اين نتيجه رسيدم كه اگر كسي دغدغه سياست و فعاليت  در اين زمينه را  دارد بدون نوشتن مانند يك نابيناي بدون عصا است. البته شايد كمي اغراق در اين تشبيه وجود داشته باشد ولي با اطمينان تمام مي گويم كه نوشتن اولين لطف و اثري كه دارد اين است كه افكار را تصحيح مي كند وخود به قضاوت افكاري كه در سر داري مي نشيني .وقتي يكايك آنها را به روي كاغذ مي آوري ،وقتي ذهن مغشوش و پر از اتفاق را خالي مي كني و در روي كاغذ دسته بندي مي شود،ساختار ذهني اي در مغزت شكل مي گيرد كه ناخودآگاه افكار بي پايه و اساس رنگ مي بازند.و  آن هنگام است كه تو مي ماني و افكار سازماندهي و دسته بندي شده؛ مي تواني خوب فكر كني،بالا و پائين كني،آناليز و تحليل كني،و در نهايت به قضاوت درست بنشيني. ساموئل هانتينگتون نظر جالبي  دارد.او معتقد  است" فهم مسائل نيازمند نظريه است،نظريه نيازمند انتزاع است و انتزاع نيز به نوبه خود نيازمند ساده سازي و نظم دهي به واقعيت است".
و به نظر من در اين هنگام است كه هرآنچه كه انجام مي دهي نه به واسطه شورو هياهوي محيط،نه بر مبناي احساسات و شعف زودگذر ،غم ها و دغدغه ها كه بر اساس درست و نادرست،بايد و نبايد ي كه بر وزن زمان و شرايط سنجيده شده است انجام مي پذيرد و چه بهتر از اين ؛كه هركس نداند ما خود مي دانيم كه هرچه مي كشيم در اين بلاد همه از تصميم گيري هاي شبانه و احساسات تحريك شده ماهانه است كه بر مبناي احساس يك شبه كسي را درود مي گوييم و فردايش فرياد مرگ بادش تمام شهر را فرا مي گيرد.
بايد بپذيريم كه براي رها شدن از اين همه بي تدبيري،از خود بايد شروع كنيم.همه چيز را كامل انجام دهيم.فعاليت سياسي،دغدغه مشكلات سياسي داشتن بدون مجهز ساختن خويش به اسباب و ملازماتش،ره به جايي نخواهد برد.سواري كورمال كورمالي را مي ماند كه معلوم نيست به هنگام به نتيجه برسيم و يا بر فرض رسيدن،سالم به مقصد برسيم.

۲ نظر:

  1. اگر مي خواهي پس از مرگ فراموش نشوي، يا چيزي بنويس كه قابل خواندن باشد، يا كاري كن كه قابل نوشتن باشد.((بنجامين فرانكلين))

    پاسخحذف
  2. دوستان قدیمی هیچ وقت برای من فراموش نمی‌شوند

    از تلخی نوشته ها گفتید
    راستش وقتی بزرگان طنزنویس در این مملکت تلخ نویس شوند،دیگر امیدی به من که مزخرفاتی به ظاهر خنده دار رو سر هم می کردم هست؟

    علی ایحال خیلی وقته وبلاگ رو آپ نمیکنم، الان بیشتر در گوگل ریدر مشغول هستم. اگر به وبلاگ سر بزنید، گوشه سمت چپ روی گوگل ریدر کلیلک کنید.
    آنجا در خدمتتان هستم...

    پاسخحذف